إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِیتَآءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ. نحل/90
سخن گفتن از قرآن و معارف قرآنی از ابعاد مختلف میتواند به شناخت و حیانی ما کمک کند اما برای اینکه بهتر با این کتاب و پیام آن آشنا شویم، ضرورت دارد که به تفکیک و با توجه به ویژگیهای وحی قرآنی و طبیعت اوامر و نواهی موجود در آن، بررسی خود را بیاغازیم.یکی از زوایایی که میتواند تا حدود زیادی با محوری از محورهای فهم قرآنی ما را آشنا کند، کتاب عدل و احسان بودن قرآن است. اهل عدل و احسان شدن و دیگران را به این مسیر فراخواندن رسالت انبیاست.
دو اصل عدل و احسان از اصول ارزشی قرآن و با عبودیت و استعانت ارتباط تنگاتنگ دارند. همچنانکه به استناد آیات سوره حمد، عبودیت و استعانت مقدمه و بسترساز هدایت به صراط مستقیم است و صراط مستقیم، شیواترین تعبیر از وسطیت و عدل است چرا که یکی از معانی وسط بودن، عدالت است. «الوسط العدل» و صراط مستقیم یعنی راهی که به دور از هرگونه افراط راه «مغضوب علیهم» و هرگونه تفریط راه «الضالین» است. لذا عدالت همان حرکت بر صراط مستقیم است.
بنابراین عبودیت و استعانت یعنی نفی هر چه و هر که غیر از الله است. یعنی شکستن توقعها و تعلقها، یعنی شکل گرفتن ظرفیتها و استغناءها و نهایتاً اضطراب و ترس و فقر و حرص جان میگیرد و منجر به اثم و عدوان میشود در ضمن گفتنی است که با اصول عبودیت و استعانت و هدایت و عدل و احسان انسان به اوج معرفت دینی میرسد و خود شکوفایی خود و دیگران را مشاهده میکند. انجا که در آیه 83 بقره خداوند میفرماید:« وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً ...» به عبودیت خالص و احسان به خانواده و بستگان و یتیمان و زمینگیرها، توصیه میشود و سپس رسالت این احسان بر دوش بندگان خدا قرار میگیرد «قولواللناس حسناً» در این ترکیب «حسناً» صفت برای مفعول مطلق محذوف نیست که «قولوا قولاً حسناً» مفعولبه برای «قولوا» میشود یعنی حسن را برای مردم بگویید و از آن سخن برانید در آیه 84 بقره آمده است که «وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَ تَسْفِکُونَ دِمَآءِکُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِّن دِیَارِکُمْ... » در این آیه از عدل، پیمان گرفتهاند که خونریزی نکنند و خودشان را از سرزمین خود تبعید و اخراج ننمایند.
و در ادامه این دو آیه و پس از میثاق بر احسان و عدل میفرماید: «ثُمَّ أَنْتُمْ هَـؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِّنْکُمْ مِّن دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ» بقره/85
سپس شما با این پیمانها و با این همه میثاق به کشتار خود و اخراج خود روی میآورید. و به جای عدل و احسان به اثم وعدوان بر قوم خودتان پشتوانه گرفتید. در این آیات ملاحظه میشود که چگونه عبودیت خالص به احسان و عدل گره میخورد و نقص این پیمان به اثم و عدوان منجر میشود.
از آنچه که گذشت متوجه شدیم که به عبودیت و استعانت یعنی بندگی کردن، کنترل محرکها و نظارت بر حرکتها، عبودیت بر انگیزههای طبیعی و غریزی و جمعی اثر میگذارد و عادات را کنترل میکند و کارهای تازه را پایه میریزد و ارزشها و اهداف جدید میآفریند زیرا به هنگام مقایسهی بتها و معبودهای گوناگون با خویش و با خدا، تلقی انسان از خودش و توقع و خواستهی انسان ازکارهایش، دگرگون میشود و حقیر بودن بتها و معبودها در وجود انسان نقش میگیرد و تعلقات و وابستگیها شکسته میشود.
تعلق به لذت، قدرت، ریاست، ثروت و حتی آزادی و آگاهی و عدالت، تاع منش جدید میشود و مورد جرح و تعدیل واقع میشود.
در رابطه با عدل و احسان و اهل عدل و احسان در برابر اثم و عدوان میتوان از مفاهیم، مبانی، آثار، سخن گفت.
الف مفاهیم: عدل یک مرحلهی آسانتر از احسان است و گاهی به معنی حد وسط و حد اعتدال، میانه افراط وتفریط همچنانکه گذشت، میآید و این معنایی است که در اخلاق بر آن تءیید شده است و گاهی عدل، برابری بازدهو داده و هماهنگی تکلیف با طاقت و امکان است که در واقع معنای این آیه است:
«لاَ یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ مَآ آتَاهَا...» طلاق/7 «إلا وسعها» بقره/286 تکلیف برابر با وسعت و برابر با داده است و این معنای دقیقتری است؛ «إن الله یامر بالعدل ...» فرمان خداوند هماهنگ با طاقت و امکان و دادهی اوست و خدا دستور میدهد که اینگونه برخورد کنید و رابطه برقرار نمایید. بیش از توان و طاقت مطالبه نکنید زیرا تمامی تکالیف ربانی پایینتر از حد طاقت هستند.
احسان، با زیبایی و حسن برخورد معامله کردن است و از عدالت بالاتر است. در هنگام پاداش و احسان بیشتر از عمل را به حساب آوردن است و در هنگام تکلیف، لطافتها را در نظر گرفتن است و در هنگام ارتباط، همراهی کردن و با نیکویی و زیبایی طرف را به مقصود رساندن است. گاهی اوقات ما بچهها را به پای خود میدوانیم و توان آنها را در نظر نمیگیریم و گاهی آنها را به اندازهی توانشان راه میبریم و با تفاوتی از آنها کار میکشیم و گاهی با عشق و محبت و با لطافت و دقت در آنها انگیزه را رفتن و قدم زدن و شوق دویدن ایجاد میکنیم و با این همه زیبایی آنها را به کار میکشیم و با آنها راه میرویم.
مدارا و مماشات، پا به پا رفتن و با نرمی و محبت آنها را به راه اوردن، جیزی بالاتر از عدل است. بعضی وقتها برای رفع تکلیف کسی را مهمان میکنیم و برایش غذا میآوریم و گاهی به خاطر محبت و ارادت و اشتیاق و شیدایی میخواهیم غذایی را فراهم کنیم. این دو اطعام یکسان نیستند و در شکل و دوش و مقدار و کیفیت برابر نیستند.
عدل به امنیت و استغنا نیاز دارد، و مقدمه عدالتورزی امنیت و استغنا است اما احسان به عشق و شیدایی و محبت و لطافت نیاز دارد. بیجهت نیست که تمام تکلیفها را با «یا ایها الذین آمنو» آغاز میشود و بار بردوش ایمان و محبت و عشق و آمادگی گذاشته میشود: ای کسانی که ایمان آوردهاید: انفاق کنید، بجنگید، بکوشید، از منزلت همدیگر نکاهید- گوشت برادر غائب خود را نخورید، عیبهایش را آشکار نکنید، آنجا که مثلاً فرزند ما دچار عیبی میشود با تمامی دقت سعی در محاصره و پوشاندن آن عیب و درمانش داریم اما به نسبت دیگران به جای سترعون، کشف عورت میکنیم و بر زخمهایش نمک میپاشیم. به هر حال تفاوت عدل و احسان در شکل و روش و کیفیت و انگیزهها و زمینهسازیها برابر نیست و هر کسی با هر قدر از خشونت و قاطعیت، در خویش میتواند این تفاوتها را شاهد باشد و میتواند خود را محاسبه کند و نه تنها عملف که نفس و دل و نیت و انگیزههایش را بررسی نماید.
اثم، گناه و انحراف است و همان ارتباطی را با عدوان دارد که عدل با احسان دارد. عدوان از عداون و یا دویدن و از عدو مشتق شده است و در هر دو صورت تجاوز را میرساند و حدشکنی را با خود دارد. و در این تجاوز باز هم همان دومعنا مدنظر است. تجاوز کار بودن . یا به تجاوز و دشمنی وادار کردن و از آن بهره گرفتن.
کلمههای برّ ـ تقوی ـ بغی، گاهی به جای عدل و احسان و اثم و عدوان به کار میروند که:
وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ بقره/ 85 . در این موارد باز هم کلمات در همین مفاهیم به کار رفتهاند ـ برّ خوبی و نیکویی را میرساند و بار معنایی احسان وزیبایی را با خود دارد. تقوا خودداری کردن است، حدود و تکالیف را مراعات کردن است و اطاعت نمودن است.
تقوا مرحله عمل و پس از اسلام و ایمان، معرفت و احساس و محبت است. تقوا تقوا همراه حسب و دفت به احسان میرسد که «إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیِصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» هر کسی اطاعت و صبوری کند پس خداوند پاداش محسنین را ضایع نمیکند ـ
بغی به معنی طلب کردن و خواستی و یا ستم کردن و تجاوز کردن است.
خواسنتی گاهی باطل و گاهی از غیر حق ریشه دارد خواستنیهای طبیعی در مراحلی باطل نیست ولی رشد و باروری ندارد و حاصلی نمیآورد و این است که غیر حق همیشه باطل نیست که باطل و مباح و مجاز را در برمیگیرد هرچند که این مباح رفعتی نمیآورد و درجاتی نمیسازد.
عدل و احسان و بخشش خواسته و وصال پروردگار است «ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ... و فحشا و منکر و بغی خواسته و مطلوب او نیستند در این آیه فحشا و بغی هر دو معنی تجاوز را دارند؛ با این تفاوت که فحشاء در روابط انسان با خود و با اشیاء است اما بغی در روابط انسان با دیگران. اما منکر عملی است که پذیرش اجتماعی و عرفی ندارد مقبولیت ندارد و جا نیفتاده است.
مبانی: همچنانکه گذشت از عدل و احسان و اثم و عدوان از عهد و میثاق سخن رفته است چه در آیه 83 بقره و چه در آیه 90 نحل به عهد و میثاق و صراط مستقیم توجه شده است پس اساس عبودیت بر عدل و احسان استوار است.
عبودیت به همان نسبتی که در توقع و تلقی و تعلق انسان اثر میگذارد، به همان نسبت به عدل و جامع و احسان شاملتری منتهی میشود.
آثار: تفاوت رابطه و احسان با نوع روابط توسعه طلب و بیشتر طلب در این نکته است که جامعه با آزادی وامن و با هر گونه اعتقاد و یا الحادی، به توسعه و رفاه راه مییابد.
اما همین رفاه با تلاق اجتماعی جدید و بنبست مسلط تازهای است که عدالت را میخواهد آن هم نه عدالت اقتصادی که عدالت در مفهوم عامی که به اندازه امکان، تکلیف بگذارند و کار بخواهند و در تمامی حوزههای سیاست و اقتصاد و حقوق و روابط شخصی و ملی و جهانی، همین گونه عمل نمایند.
جامعه کنونی ـ حتی همراه نظم نوین ـ گرفتار این تفاوت و تبعیض است و اگر به عدالت راه یابد و رفاه جمعی را فراهم سازد، باز تا این وسعت از عدالت فاصله دارد و تا این معنای بلند احسان راه درازی در پیش دارد، راهی که تحول در تلقی و توقع و تعلق را میخواهد، برنامه ریزی و تقدیر و تدبیر و مدیریت و طراح جدید و تربیت جدید و آموزش و پرورش جدید و تشکل و سازماندهی جدیدی را میطلبد تا آدمی نه برای هفتاد، هشتاد سال و نه با این روابط محدود بشری بلکه با روابط گستردهتر با غیب و شهود، گرایش را به غیب و الله و روز آخرت و وحی را بشناسد و خود را هم چون معادن گوناگون کشف و استخراج بارور کند و سپس در جهتی بالاتر یعنی رشد، نه فسر، به کار بیندازد، چون مشکل آدمی حتی با تکامل و شکوفایی استعدادها حل نمیشود، که این همه جهتی عالیتر و راهی بدون بنبست میخواهد اینجاست که وسعت عدالت و زیبایی و جمال احسان در روابط آشکارتر میشود.
پس اصول ضرر و حرج و علظت و ارصاد زیر مجموعه عدل هستند و اصول نرمش و مماشات و همراهی و مدارات و تحمل، زیر مجموعه احسان هستند.
در برابر مشکل، بدون ضرر و حرج باید اقدام کرد و در برابر دشمن و تجاوز با آمادگی و محاصره و غلضت باید ایستاد. بدون ضرر و بدون حرج، که عدالت اقتضا میکند باید در برابر عدوان و تجاوز آماده شده و در کمین نشست، که وَأَعِدُّواْ لَهُمْ مَّا اسْتَطَعْتُمْ مِّن قُوَّةٍ و ... وَاقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ... و سپس با غلضت و خشونت به قلع و قمع پرداخت. نرمش تا آن جایی است که شور بازگشت را برانگیزد، ولی آنجا که باعث تردد و نفاق بشود و آنجا که پوشش باعث درمان نباشد، دیگری ستری نیست زیرا خیرالساترین و ستار العیوب آنجا میپوشاند که پوشش؛ درمان باشد و یا باعث درمان شود. پس اصل عدل و احسان براین زیر مجموعهها مهیمن هستند. نرمش و مماشات و مدارا تا آن جایی ادامه مییابد که احسان باشد و باعث تحول و یا سرعت تحول باشد. عدالت اقتضا میکند که به اندازهای که وسعت و امکان هست، بازخواست کنند و تکلیف بگذارند آنجا که با همه وسعتها گامی برداشته نمیشود محاصره است و غلظت و برخورد سنگین تا شاید بنبست، به بعضی تا راه را بیاموزند.
و سخن آخر اینکه این آیه یعنی آیه 90 سوره نحل میتواند به تنهایی سرفصل حرکت انسان به سوی کمال قرار گیرد چرا که خداوند با فرمان دادن به عدل و احسان به همه نیکیها و احسان فرمان داده و نهی نمودن از فحشا و منکر و بغی از همه بدیها و رذائل نهی نموده است و نتیجه انجام اوامر خدایی و دوری از نواهی او اهل موعظه و تذکر گشتی است و انسانی که اهل موعظه (ترغیب و ترهیب، انذار و تبشیر) شد بهدنبالش اهل ذکر و تذکر خواهد گشت و چون به مرحله ذکر، نزول و اجلال نمود کمال مطلوب را تحصیل نموده است.
اینقدر گفتیم باقی فکر کن
ذکر آرد فکر را در اهتزاز
فکر اگر جامد بود و ذکر کن
ذکر را خورشید این افسرده ساز
نظرات